فطرس

اعوذ بالله من نفسی

فطرس

اعوذ بالله من نفسی

تو هنوز داری دنبال عنوان متنم میگردی !

به نام حضرت دوست 

بهارت بی گل و بلبل نباشد
نگاهت خالی از سنبل نباشد
به گلزار محبت تا قیامت
خودت گل باش و عمرت گل نباشد 

 

   عرض تبریک دارم ، به مناسبت فرا رسیدن سالی به ظاهر نو (!)
آره عزیزم ، میدونی که فطرس عادت به گفتن حرف های تکراری نداره (باز شروع شد !) یعنی اگه خودت و خودم و خودش نخوایم (یکی "خ" بده بابا !) امسال و پارسال پسپیارسال که هیچ ، داستان زندگی مون کلا یک روند تکراری و نامفهوم خواهد شد. (همون طور که هست ! حالا چیزه .. بهتره که بی سر و صدا از کنارش بگذریم .. مثل همیشه !) 

  

   راستش تحویل کردن سال نو در کلانتری ، اون هم وقتی که همه دوست دارن در کنار خانواده شون باشن (ببین ، دوباره شروع نکن ! خدمت به مردم شهیدپرور یه چیزه و دلتنگی برای خانواده یه چیز دیگه .. لطفا این مسائل رو با هم قاطی نکن !) زیاد جالب به نظر نمیرسه . بخوام رک حرف بزنم ، باید بگم که روز 1 فروردین برای ما با 2 فروردین و 30 اسفند ، هیچ تفاوتی نداشت ؛ و این نشان میده که ... سعید هم مثل سایر دوستانم بهم اس ام اس زد ، اما با زاویه ای متفاوت . نوشته بود : "... میگن سال نو شده ، تو چیزی حس کردی ؟!" و این یعنی اونم مثل من با خودش درگیره ! (اونم چه درگــیــری !!) 

 

   دروغی برای گفتن ندارم (چون روده راست به ندرت در مایحتوی من یافت میشه .. از اون لحاظ عرض کردم !) در این مدت به یادتون بودم (هستم !) گه گداری هم از خودم کامنت درکردم و حتی متنی برای گذاشتن پست نوشتم اما (همه بدبختی ما در همین اما هاست !) ... اصلا دلم نمیومد که شما رو هم با پریشانی های خودم گلاویز کنم ! (یه چیزی تو مایه های زیر یه خم و بار انداز !) هر چند که من فطرس رو به قصد انعکاس حالات درونی و اتفاقات زندگیم (به خصوص مسائلی که در کلانتری پیش میاد!) پی ریزی کردم ، اما خوددرگیری های عجیبی که در گشت 110 گریبان گیرم شده ، رخصت چنین فرصتی رو ازم سلب کرده بود . تا اینکه در سال جدید ، تصمیم کبری (مثل حسنک فداکار !) گرفتم که هر طور شده ، شما رو هم با سبک زندگی جدیدم در محیط کلانتری آشنا کنم ؛ تا هم من مجبور نباشم که حرف هام رو در عمق وجودم دفن کنم و هم شما مجبور نباشید که سکوت محض من رو تحمل کنید (!) 

 

   نهایتا نتیجه میگیریم که روزهای خوش شما ، روو به پایانه و بهتره که هر چه زودتر اینجا رو ترک کنی وگرنه ... مجبور میشی من رو تحمل کنی (حالا دیگه انتخابش با خودتونه !) 

 

پ.ن : عزیز دلم یعنی گل پسر عمو ، سوال قشنگی رو برامون مطرح کردن و قرار بود که من گردن شکسته ، پارسال شماها رو برای جواب دادن دعوت کنم اما (بازم یه امای دیگه !) .. عیبی نداره ، مرده رو هر وقت از آب بگیری ، میت میشه ! 

 

شاد باشید و شادی آفرین
یا حق

نظرات 9 + ارسال نظر
هیچکس شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ق.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
مخلصم جناب سروان. به جون بچه هام ما بی گناهیم جناب سروان!!!
می گم سید تو که از برادران زحمت کش نیروی انتظامی شدی میشه بیای صحبت کنی ما رو از حبس در بیارن؟
بابت تبلیغاتی که واسه «هیچستان» کردی ممنون برادر. خیر ببینی جوون.
از اونجایی که منم چیزی از نو شدن سال نفهمیدم پس عیدت مبارک!
پیروز باشی.

سلام از ماست
ما کوچیکتیم ! دست از سر این کچل بردار که از بی مویی زندست !

میدونی محمد .. اون حبسی که من و تو بهش گرفتاریم ٬ با این صحبت ها حل بشو نیست .. بقول مسعود سعد سلمان : محبوسم و طالع هست منحوسم / غمخوارم و اختر است خونخوارم !!

خواهش میشد .. انجام وظیفه بود گل پسر عمو .. در ضمن اگه دوست داشتی ٬ عید تو هم مبارک باشه ! (-:

ممنونم ..
یا حق

مریم یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:00 ق.ظ http://titanic.blogsky.com

با آرزوی 12 ماه شادی 52هفته خنده 365 روز سلامتی 8760ساعت عشق 525600دقیقه برکت 315300ثانیه دوستی برای شما
من آپم بهم سر بزن خوشحال می شم

(( سلامتی .. سعادت .. سیادت .. سروور .. سروری .. سبزی .. سرزندگی )) هفت سین سفره زندگیت باد !

سلام مریم خانم
از لطف تون خیلی ممنونم .. راستش تصور نمیکردم که هنوز بیاد فطرس باشید .. توفیق باشه حتما خدمت میرسم .

با تشکر
یا حق

یه آدم قهر! دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:48 ق.ظ

سلام (من الان مثلا قهرم!)
به نظر من که هرروزی میتونه عید باشه...
خب ما وقتی دعای سال تحویل رو می خونیم از خدا می خوایم که به بهترین حال دگرگونی پیدا کنیم.
من خودم توی سال تحت تاثیر عوامل مختلف این تحول رو احساس می کنم
شاید توی یک سال چندبار احساس کنم و توی سال دیگه هیچی!
یادمه پارسال بود که تحویل سال با تحول من مصادف شد یعنی در واقع یه بهونه شد.به طوریکه انقدر آبغوره گرفتم که برای کل سال آبغوره داشتیم!!!!(عمق فاجعه رو داری؟؟؟)
حالا هروقت اونو در وجودت احساس کردی بدون بهار زندگیت آغاز شده...
یا حق
(یه انگشت قهری!)

سلام (من الان شدیدا گیجم !)
این تنها نظر تو نیست آبجی کوشولو !.. حضرت علی (ع) هم در یکی از فرمایشات گهربارشون ، کلامی با این مضمون دارند : «هر روزی که در آن گناهی انجام نشود ، عید است.»

شماء بسیار زیبایی رو از انطباق دعای تحویل سال و تحولات زندگی ، برامون به تصویر کشیدی عزیزم .. دقیقا همین طوره که میگی . هر دگرگونی بهانه ایست برای نو شدن . نو شدنی که بهار ، تنها نشانه هایی از اون رو به یدک میکشه . ما در هر لحظه از زندگی مون میتونیم نو بشیم .
با خوندن این مطلب ، من هم به یاد نکته ای افتادم . به این دقت کردی که دین ، ما رو به پیشرفت روزانه در زندگی تشویق کرده و گفته : مؤمن باید ، امروزش از دیروزش بهتر باشه (!) این یعنی یک نوع دگرگونی و بقول شما ، فرارسیدن بهار جدیدی در زندگی .
آفرین بر این ذهن کوشولوی قهری !!

یا حق
(یک انگشت متعجب!)

دختر خاله سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:15 ب.ظ

سلام سید...میدونی که حاجیتو کشتن...؟؟؟
ببین بحث تکرار همه جاییه ...همه درگیرشیم...میگی نه..از ۱۱۸ بپرس....
میدونی که دیگه ......منم درگیرم...اما این این درگیری شده متاسفانه عادت واسه ما...خرق عادتم که بلد نیستیم ...یعنی کلا بپوکیم....فک کنم الان کلا منظورم رسید ...
میام بازم ...

سلام دختر خاله

اِاااِاااِاااِ ... جدی میگی (!) فکر نمیکردم که موضوع به این زودی لو بره (-:

با اینکه من اصولا سوالاتم رو از ۱۱۰ میپرسم اما چون تویی ٬ این بار از ۱۱۸ سوال میکنم (!) البته نیاز چندانی هم به پرسیدن نیست ٬‌ بقول خودت : «این بحث دیگه همه جاییه !»

کاملا درسته .. من هم باید بگم که متاسفانه ما به این تکرار و یکنواختی عادت کردیم و جرات یا بهتر بگم انگیزه تغییر دادنش رو هم نداریم .. این روند قطعا نتیجه ای بجز پوکیدن نخواهد داشت ! میگی نه ٬‌ به سرنوشت من نگاه کن (-:

بله بله .. شما نمی گفتی هم منظورت رسیده بود (!) چه برسه به الان که دست به قلم شدی و ... دیگه چه شود (-:
یا حق

دختر خاله چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:04 ب.ظ

سلام ستوان
ببین میخوام یک آپ کنی...آسه آس...
کل کله....... تو شروع کن منم پشتتم...موضوع با تو اما موضوعت باید تک باشه ...منم بعدش آپ میکنم با همون موضوع ...
بازم میام ..
یا علی

سلام سروان
من هم دقیقا همین رو میخوام (!) اما هنوز توفیقش دست نداره (-:
نمیدونم تو با دستخط من آشنا هستی یا نه (!)‌ من فضاهای نوشتاریم کمی متفاوته دختر خاله .. با این وجود ٬ اطاعت امر میشه قربان !.. من در مورد موضوعی که چند روز پیش در موردش صحبت کردیم ٬ مطالبی مینویسم و بعد از اون تو هم دیدگاه های خودت رو نسبت به موضوع من یا مسائلی که در پیرامونش قرار داره ٬ بیان کن !

عجب بکش بکشی بشه ! (-:
یا حق

دختر خاله چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:15 ب.ظ

نه دیگه اینقدر نکش پاره میشه...
من یک نظر دیگه هم دارم که تو یک موضوعیو شروع کنی و من از نصفه بقیشو ادامه بدم...این هم فکر بدی نیست..ببینیم کدوم قسمت داستان سنگینتر میشه...
ببین قلم من از تو تلخ تر ....
متاسفانه هنوز وقت خوندنش واست نرسیده...
تو منو همون شاده شاده شاد ...تصور کن
بازم میام ....
یا علی

شرمندتم (!) چه بخوای و چه نخوای ، باید بکشی .. چرا که کشیدن یک عمل انکار ناپذیره . به طور مثال ٬ تو هیچ میدونستی که خجالت هم یک فرآینده (؟!) اون هم از نوع کشیدنی (-:

ببین ، من تعدادی موضوع و نکته تو ذهنم تلنبار شده که تا تخلیه نشن ، به فکرم اجازه حرکت و گسترش نمیدن .. این پیشنهاد تو دقیقا همون چیزیه که من میخوام (!) با وجود اینکه کمی جنگ طلبانه است اما کاملا مطابق با خواسته های ذهنی منه .. پس من فعلا یک پست قروقاطی میذارم تا کمی فکرم آزاد بشه .. بعدش اگه برای تو دلچسب نبود و نتونستی روش کار کنی ، تو پست بعدیش از خجالتت در میام !

من تو رو همون طور که هستی تصور میکنم .. خیالت تخت !
لطف میکنی ....
یا حق
یا حق

دختر خاله پنج‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام ستوان
ممنون که منو ..اصلا تصور میکنی....پس من هنوز زندم...بقول خودت(خدایا شکرت)!!!
برو جلو ببینیم چی کاره ای عمو.....!!!حواسم بهت هست...حواست باشه بی بی...گل گل !!!الآن اینجا شکلک قهقه تصور کنید بابا..!!!
درضمن درست کن شکلکای اینجارو ..من اعصاب معصاب ندارمااااااااااا!!!!
یا علی...

سلام سروان
خواهش میشه .. انجام وظیفه بود (!) قابل شما رو نداشت (-:
به چشم .. همین که استارتم بگیره ، راه میفتم (!) راستی تو یه باطری خوب سراغ نداری ؟!
زیاد خودش رو ناراحت نکن .. اینجا کلمات حرف اول رو میزنن و شکلک ها ... (همون بهتر که کلا حرف نزنن !) به جای اینکه به شکلک گیر بدی ، قدرت بیانت رو تقویت کن پدر جان (هر چند که الانم ، مشکلی در بیان مطالبت نداری !)
علی یارت ..
یا حق

دختر خاله جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:01 ب.ظ

ببین من قدرت بیانمو از این قویتر کنم ..کم میاریااااا....!!!
حالا گفته باشم...!!!
بازم صلاح مملکت خویش....
یا علی

در این که کم میارم ٬ شکی نیست اما ...
نمیدونم چرا هنوزم دارم ریز میبینمت !!! (-:

علی یارت ..
یا حق

دختر خاله شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ب.ظ

نیام بزنمت... از بس چشات ضعیفه...!!!(-:

البته شما صاحب اختیاری ولی ... بابا بچه که زدن نداره (!)
جــاااانم .. حالا درسته که چشمام کمی چاق و تنبله اما به نظر نمیرسه که ضعیف باشه (-:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد