فطرس

اعوذ بالله من نفسی

فطرس

اعوذ بالله من نفسی

مرز بین جن و پری

به نام حضرت دوست


   عرض سلام و ادب و احترام 


   بعد از ظهر بود که با بی سیم اعلام کردن : "سرقت داخلی منزل در خیابان ششم فلان شهرک گزارش شده" .. با ماشین وارد خیابان اصلی شهرک شدیم .. با ورود ما مردم شروع کردن به دست و بال زدن .. همه به سمت جلو اشاره میکردن .. یه موتوری خودش رو رسوند بهمون و گفت که بالاتره !.. ما هم بی خیال مورد اعلامی شدیم و مسیرمون رو به سمت انتهای شهرک ادامه دادیم .. همین که پیچ خیابان رو رد کردیم ، با جمعیتی بالغ بر سی - چهل نفر ، مواجه شدیم که در یک نقطه داشتن می لولیدن .. از ترافیک شدیدی که به دلیل ایستادن ماشین ها به وجود آمده بود و هیاهوی زیاد مردم ، به نظر میرسید که تصادفی رخ داده باشه اما جلوتر که رفتیم ، اثری از مجروح ندیدیم .. در عوض زنی سی و اندکی ساله ، لاغر اندام با وضعیتی ...(!) در میان جمع به چشم میخورد که با پیر مردی درشت هیکل ، بگو مگو میکرد .. افسر گشت گفت که همین کنار وایسا ببینیم چه خبره .. اون وارد سیل عظیم جمعیت شد و من هم با بلندگو شروع کردم به هدایت ماشین ها .. همین که گفتم : «پراید حرکت کن !» خندم گرفت .. یه لحظه به خودم گفتم : «هی پسر .. تو هم یه پا دوهزار چهره شدیااا !» زیر چشمی داشتم افسر بدبختم رو چک میکردم تا اگه وسط جمعیت له شد ، سریع به دادش برسم .. همین که دیدم داره به همراه اون خانم و پیر مرد ، به سمت ماشین میاد ؛ خیالم راحت شد .. هر دو رو سوار کرد و به من گفت : «سریع حرکت کن تا مردم زودتر متفرق بشن» .. پیرمرد گفت : «این پریده (خودت حدیث گران را بخوان از این مجمل !) داره زندگی پسر و عروسم رو خراب میکنه !» و زن پاسخ داد : «خفه شو پیر سگ .. پسر و عروست هر جفت شون مشکل دارن !» و چنین بود که من پشت رل ، از شدت ادب و مناعت طبع این ملت ، سرم چسبید به سقف !.. افسر گشت به هر جفت شون گوشزد کرد که باید ساکت باشن و بقیه حرف هاشون رو تو کلانتری بزنن .. پیر مرد هم ازمون خواست که یه گوشه پیادش کنیم تا با ماشین خودش بیاد .. دیالوگ هایی که در مسیر رسیدن ما به کلانتری ، بین افسر گشت و اون خانم رد و بدل شد به حدی وقیحانه است که حقیر شرمم میاد در اینجا بنویسم !.. فقط گوشه ای از افشاگری های این خانم رو که به واسطۀ اجازه ما ، در جهت کشیدن یک سیگار (خودش رو به پشیزی فروخت!) به دست اومد رو براتون مینویسم تا شما هم از این فیض عظیم (!) بی نصیب نمونید (راستش نمیخوام بگم که تا بحال ، کشیدن سیگار توسط زن رو ندیدم اما این یکی آنچنان حرفه ای سیگار میکشید که دست ده تا مرد رو هم از پشت بسته بود !) ایشون یه بچه داره (خدا حفظش کنه!) .. شوهرش سال ها پیش به جرم قاچاق اسلحه در زاهدان به دار آویخته شده (به سلامتی) .. بی تعارف بگم ، خونه فساد داشت (پریده خانه!) .. از حق نگذریم با انصاف بود ، چون به ما هم پیشنهاد داد که .. (استغفرا...) معتاد نبود اما شیشه میکشید (جـــانم!) میگفت اعتیاد آور نیست ، فقط مخ مخه میکنه (من آخرش هم معنی مخ مخه رو نفهمیدم) .. گویا اومده بوده اینجا جنس بگیره که بابای طرف میفهمه و رسواگری درمیاره (آخـی ، دلم براش سوخت !) ... راستی میگفت که عروس اون پیر مرد ، پریده است (شنیدید که صافی به آفتابه میگه ... !) و سه نقطه ... خلاصه اینکه سیگار پر برکتی بود ؛ چون خودش به زبون خوش ، به اندازه سه روز بازجویی حرف زد و اقرار کرد !! 


   عصر رفت قاضی کشیک .. دستور داد که تحت نظر باشه .. بازم افتاد بیخ ریش خودم (عجب مصیبتی!) از آنجا که اجازه نداریم شب ها در کلانتری ضعیفه (!) نگه داریم ، فی الاجبار بردیمش بازداشتگاه بانوان .. فردا صبح رفت دادگاه .. و در حال حاضر داره به جرم فحشا ، تو زندان آب خنک با نون خشک اضافه میل میکونه ! 


به نظر میرسه که نهایتا پری داستان ما عاقبت به خیر شد .. شما این طور فکر نمی کنید ؟! 


شاد باشید و شادی آفرین
یا حق

نظرات 8 + ارسال نظر
دختر خاله پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام ستوان...چطوری یا بهتری...؟؟؟؟
ظاهرا که بهتری!
پس بالاخره سر و کارت با جن و پریاااا...!!!
میگم این رفیقمون عجب آدم فعالی بوده!!!تبارک ال...
خدا چه میکنه...مگه نه؟
اون قسمت که فرمودین با انصاف بود...اونو بعدا باید حضوری باهات صحبت کنم ...در اون مورد بعدا توجیه میشین!
اینکه پرسیدی پری داستانت عاقبت بخیر شد... یا نه..باید عرض کنم که ...به خودش بستگی داره ..من فک نمیکنم که این آدما به راحتی تغییره مسیر بدن...
دیدی ماشینی که با سرعت داره حرکت میکنه ...وقتی یهو بپیچه.. چپه میشه...این آدمام همینن ..اکثرا اگه تو اون سرعتی که دارن میرن... بپیچن...(زندان)خودکشی میکنن...!
من زیاد شنیدم ...این قضیه رو ...
ایشالا ایشون جز اون دسته نباشه...هرچند که از ایشالا ماشالاش گذشته...
یکجورایی خیلی ناراحت میشم این تیپ مطالبو میخونم...از این که ما اینقدر فقر فرهنگی داریم ...از این که زنامون اینقدر خودشونو به بهای کم میفروشن...از این که ....
بازم میام....
یا علی


سلام دختر خاله .. اون طوریم (!) یا شایدم این طوری .... (-:

باز که تو ظاهر بین شدی !
هر چند که پیش از اینا هم افتاده بود اما الان دارم اقرار میکنم تا گناهام پاک بشه (-:
آره .. به معنای واقعی «نون بازو میخرد !»
تازه کجاش رو دیدی .. بذار قیامت بشه تا ببینی خدا چه کارهاااای بلته !
البته .. مشتاقانه منتظر توجیه حضوری هستم (-:

میدونی .. هر چند که قبلا به عجیب و غریب بودن ذات بشر ، پی برده بودم اما تازگی ها دارم این موضوع رو از نزدیک لمس میکنم (!) به طور مثال ، تفاوت بین ظاهر و باطن انسان ها ، چیزیست که همه باورش داریم اما این شغل بدمسب (!) هر روز تو رو با موجوداتی درگیر میکنه که ظاهر و باطن شون 185 درجه با هم تفاوت داره . از طرفی ، عکس العمل های مردم هم از این قاعده مستثنا نیست ؛ یعنی ممکنه با یک تلنگر کوچیک هزارتا ملق بزنن یا با یک سونامی ، از جاشون جم نخورن (!) لذا به هیچ وجه نمیشه در مورد عکس العمل این بنده خدا ، اظهار نظر کرد .. با این وجود ، من هم امیدوارم که این مصیبت ، گشایشی باشه برای ادامه زندگیش .. چون "همه ما انسانیم و حق زندگی داریم !"

تو میخونی و ناراحت میشی .. حالا ببین من چه بلایی سرم میاد !.. بعدا که وقتم آزاد شد ، حتما یادم بنداز که داستان "زندگی ای زندگی .. خسته ام خسته ام !" رو براتون بگذارم .

بازم خوش میای ..
یا حق

هیچکس جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 04:21 ق.ظ http://www.hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
مخلصم جناب سروان.
یادت باشه به ما شیرینی گواهینامه ندادیا!
بینم سید، دقیقا از کی سیگار کشیدن یک عمل مردونه به حساب اومد؟ مگه یک خانوم چی از یک آقا کم داره که نمی تونه خلافکار باشه (یا بشه)؟
می بینم که حسابی دلت خنک شده از اینکه اون خانوم داره «آب خنک با نون خشک اضافه» میل میکنه. امیدوارم ایشون از سر شکم سیری و به میل و رغبت خودش به این روز افتاده باشه.
پیروز باشی.

سلام گل پسر
ما بیشتر سید ..
هر وقت تو سور عقدکنانت رو به ما دادی .. ما هم از خجالت گواهینامه در میایم (!) یادش بخیر ، اون خدابیامرز میگفت : "زدی ضربتی ، ضربتی نوووش کن !.." (-:

حق کاملا با توست .. واقعا چرا ما در باورهامون ، فرشته ها رو در کالبد زن به تصویر می کشیم و از شیاطین با ظاهری مردانه یاد می کنیم ؟! قطعا اون بخش از نوشته من هم ، برگرفته از همین عادت قدیمی بوده و من از انتقاد قشنگت ، با آغوش باز پذیرایی می کنم .

در این مورد کاملا اشتباه میکنی (!) راستش نمیگم که از گرفتن دزد یا شرور ، ناراحت میشم .. نه ؛ اما وقتی انسانی رو به بند میکشم یا گرفتار شدن موجود زنده ای رو میبینم که میتونه در حد خودش ، بهترین باشه ، از عمق وجود میسوزم .. تو که من رو خوب میشناسی سید ؛ بدبختی آدم هایی مثل من و تو ، که احساساتی هستیم همینه که بدون توجه به شخصیت طرف یا سبب گرفتاریش ، با غم مردم گریان و با خنده هاشون ، خندان میشیم . به نظر تو ، دیدن دختر 18 ساله ای که به شوهرش خیانت کرده ، برای من خیلی جالبه ؟!.. یا اینکه از سنگسار شدنش لذت میبرم ؟! واقعا نظر تو در مورد من اینه ...
نه محمد ، من با دیدن تک تک این وقایع ، از درون له میشم .. هر چند که ممکنه طرف مقابلم ، واقعا گناهکار باشه .
یا حق

دختر خاله جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:56 ق.ظ

سلام میبینم که ....!!!
میگم که.....!!!
چی شد ...؟

علیک سلام
چی میبینی که ....!!
نشنیدم که ....!!
قرار بود چیزی بشه ؟!

یکی شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:38 ب.ظ

سلام سرکار...
در قباحت شغل شریف خانوم مذکور شکی نیست..اما در ریشه یابی یحتمل به مسائل دردمندی خواهی رسید که چرا یک زن تن به چنین شغلی خواهد داد....تمامی انسانها به ذاته دارای خصلتی پاکند که ناگه به سهو یا عمد یا ضعف الوده می گردند...این وسط تعجبم از پیر دنیا دیده است که یقه پسر لات و لاابالی خودش رو ول کرده و یقه این زن رو گرفته...هرچند سگ زرد برادر شغاله و در نهایت هردو سر وته یک کرباس......
اندر باب مرز بین جن وپری...گمانم نام موضوع به نوعی دور از محتوای موضوع است..که فرق بین جن و پری نگنجد بین تفاوت های پریدگان !!و پاکبازان...تو خود بخوان حدیث مفصل....

سلام بزرگوار !..
همون طور که در صداقت گفتار شما هم شکی نیست .. دقیقا همین طور که میفرمایید .. من هم این موضوع رو کتمان نمیکنم .. به واقع ، ساختار اجتماعی مردمانی که روزی بزرگ ترین تمدن بشری بودن ، به جایی رسیده که مجبور شدن ، دست به خود فروشی بزنند . من هم مثل شما به تناقض این مصیبت و پاکی ذات انسان ها ، ازعان خواهم داشت اما ... باور نمیکنم که نداشتن ، تنها دلیل ابتذال باشه (!) هر چند که حضرت علی (ع) هم به این حقیقت اشاره کردند و نقل به مضمونش این گونه است : «از دری که فقر وارد بشه ، دینداری خارج خواهد شد» اما در بین این در ، بزرگ ترین مخلوق هستی یعنی انسان ایستاده و سدی به بلندای ذات بشری قد علم کرده !

ببین نازنین ، من حرف تو رو خوب میفهمم .. راحت بهت بگم ؛ دارم در بین مردمی خدمت میکنم که بعضی هاشون به نون شب محتاج هستن و حتی گروهی در بین مصیبت ها و گرفتاری هاشون ، طوغه ورند اما هنوزم تونستن خودشون رو حفظ کنن و دست به هر کاری نزنن !
تو مطمئن باش که من تمام سعیم رو میکنم تا عدالت گفتارم رو رعایت کنم و اگه نکوهشی از فرد مذکور داشتم ، به خاطر افرادیست که در شرایطی نسبتا یکسان و طبقه ای هم رده ایشون زندگی میکنن اما هنوز ... بند رو به آب ندادن (!) متوجه عرض حقیر شدید ؟

راستش رو بخوای ، عنوان پست رو به خاطر ظرافتی انتخاب کردم که در تقابل واژه های "جن و پری" وجود داشت ؛ چرا که مجبور بودم از حرف های شرم آوری استفاده کنم و میخواستم با کمک پری به جای جن ، از کلمه خود ساخته "پریده" در بین مطالبم بهره بگیرم ؛ تا شرمنده شما و وجدانیاتم نباشم .
یا حق

دختر خاله شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:22 ب.ظ

سلام سرکار....
ببین یک چندتا سوتی موتی دادی ..اومدم که بگم اگه واسه همه لاتی واسه ....ما چی داداش...!!!؟آره!
ببین اون طوغه ور نیست...غوطه وره ...ستوان
اینجا ما نمرم میدیم ...مورم از ماست میکشیم بیرون...حالا واسه ما فرقی نمیکنی...چندتا درجه مرجه داری...!!!
ببین امین خیلی حساسی..من مردم تو آدم نشدی...!!!
تو رو چه به پلیس شدن؟خدا وکیلی تو که اگه یکی گریه کنه پا به پاش اشک میریزی...!!!اگه یکی سرش درد بگیره تو تب میکنی...!!!
عجب بازیی داره این روزگار..!!!
بازم میام ...یا علی

سلام ...
ای بابا .. کجای کاری آبجی (!) جات خالی یه زمانی بود که ملت سر پست های من مسابقه میذاشتن .. هر کسی که میتونست غلط املائی بیشتری پیدا کنه ٬‌ نفر اول میشد !.. خلاصه این قدر سر این موضوع کشت و کشتار راه افتاد که مجبور شدم برم «نحزط ثوات آموضی» (-:

خداییش خودمم تو این موضوع موندم .. اما مشکل اینجاست که این ناجا ٬ هیییچی نوفهمه (!) وگرنه از وجود گوهربار من باید در مهدکودک ها و مراکز تربیتی مشابه استفاده میکرد ! (-:

بازیی عجیبی داره روزگار ..!!
یا حق

هیچکس شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
یه دختر ۱۸ ساله از اون اول نباید به دنیا می اومد. ما چرا می فهمیم؟ ما چرا می بینیم؟
من چرا به وجود اومدم؟ آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست.
حالم از آدمی به هم می خوره برادر.
پیروز باشی.

علیک سلام

مسئله سر دختر ۱۸ ساله نیست .. موضوع سر خواستن عزیز من (!) وگرنه اون زن سی - چهل ساله که دیگه جیک جیکه مستونش نیست .. هست ؟!

شاعر میفرماید : «فهمیدن درّ گرانیست به هر کس ندهند .. رمز دیدن قشنگ است به هیچکس ندهند !!..» (-:

این که تو چرا به وجود اومدی رو نمیدونم ٬‌ اما من به وجود اومدم تا درس عبرتی باشم برای بشریت (!) شنیدی میگن : تا زشتی وجود نداشته باشه ٬ زیبایی نمود پیدا نمیکنه (؟!) و من عصاره پلیدیم ...

عیبی نداره گل پسر عمو .. من هم خیلی وقته که از دست دنیا سوء تغذیه گرفتم . بیا با هم قرص معده بخوریم ! (-:
یا حق

هیچکس دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
ای فدای اون شکسته نفسیت بشم من سید!!! بابا خاضع!!! خاشع!!!
همین کارا رو می کنی که من بیش از پیش عاشقت می شم!
اگه زشت این دنیا تویی پس شرم باد بر این دنیا!
پیروز باشی.

علیک سلام

خدا نکنه عزیزم .. من نوکرتم .. اینقذه خجالتم ندم !
گاهی اوقات آدم مجبور میشه که حقایق رو فی الاجبار بپذیره .. اینم یکی از همون وقتاست (-:

قربان یو !..
یا حق

یکی سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:26 ب.ظ

یا اخی جوابت رو بر نظرم دیدم...من باب توضیح عارضم که..به شباهت شما..منم بودم جایی که از نداری و بی چیزی حتی فقر هم نداشتن..تو برو تو عمق فاجعه...دور زدم تو جاهایی که اسمش سر ادمو می ندازه به دَوَران ...کال زرکش و قلعه افغانیها سیاه ده جاهای با کلاسو پولدارش بود...بماند..به قول تو همونجا مردم داشتن با شرف زندگی می کردن....اما من به شخصه اگه یکی از دل همین جاهایی که گفتم بلند شه...و رو به سیاهی بذاره من براش متاسف میشم..اما تف و لعنتش نمی کنم....دور از آتش نشستن و سوختن هم راحته هم بی خطر..درست عین این تماشاچیایی که بیرون گود نشستن به گشتی گیر بدبخت هزار تا لیچار بار می کنن که بابا لنگش کن دیگه.......
اونی که برای حال فساد می کنه..معلوم الحاله ..اما برادر...اونایی که گرفتارن و فاسد نمیشن....اجرشون با خدا..اونایی هم که ۱۰۰۰تا گره دارن..کم میارن..ارحم والراحمین خودش جواب گوی همه باشه...
یا هــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

یا یکی (!) خوب کاری کردی ٬ سعی کن همچنان ادامه بدی ..
خب پدرآمورزیده ٬ تو که اون جاها دور زدی .. یه دو تا دور هم از طرف ما میزدی تا دین ما هم ادا بشه و چنین توفیقی رفیق حالمان نگردد (فعلا داشته باش ٬‌ یک هیچ به نفع تو!) اما از شوخی گذشته ٬‌ با نظریاتت کاملا موافقاتم .. حقیر هم چنین جسارتی نکردم که خدایی نکرده ٬ کسی رو به باد استحضا بگیرم یا حتی سر سوزنی توهین بکنم ٬ چه برسه به تف و لعنت .. اما تمام موضوع سر همون زندگی با شرافته . کاری که داره کم کم در جامعه ما رنگ میبازه ! (مثل خیلی از عقاید و اصالت هامون ..)

قطعا چنین است و تا بااااد چنین باداااااااااااااا...
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد