فطرس

اعوذ بالله من نفسی

فطرس

اعوذ بالله من نفسی

دخترخاله .. مونا .. یکی

به نام حضرت دوست 

  

   عرض سلام و ادب و احترام 

  

پیش و پس گفتار

   اینکه چقدر دلم براتون تنگ شده ، قطعا براتون قابل تصور نیست (!) چون خودمم باورم نمیشه که به این شدت دلم براتون تنگ شده باشه !! 

  

زیر و بم موضوع

   پستم رو با سه نام دوست داشتنی ، مزّین کردم .. نام هایی که تک تک شون برام از این دنیای خاکی بیشتر ارزش دارن .. این سه اسم مبارک رو کوبیدم سر در پستم تا بدونید که محور حرف هام چیه و قضیه از کجا آب میخوره (!) در ضمن محض اطلاع ، ترتیب شون ("د" ، "م" ، "ی") رو بر مبنای حروف الفبا انتخاب کردم . چرا که انتخاب کردن از بین سه تفنگدار برام غیر ممکنه ... 

 

از آسمون تا ریسمون

   روزی که برای اولین بار ، دستم رو به کیبرد زدم تا به عنوان یک عضو کوچیک از یک وبلاگ بزرگ ، نظراتم رو به شکل کامنت بنویسم ؛ همیشه دوست داشتم که دیگران هم نظراتم رو بخونن .. حرفم رو بشنوند .. گفته هام رو نقد کنند و عکس العمل نشون بدن . شما هم مثل من ، خوب میدونید که اصولا چنین کاری در این فضا اتفاق نمی افتد و هر کسی میاد حرف خودش رو میزنه و ... میره . اون روز که من در وبلاگ هیچکس (گل پسر عمو!) این قانون رو بر پا کردم ، هنوز مثل و مانندش رو جایی ندیده بودم . بعضی ها بهشون برخورد و برخی هم استقبال کردن .. روزها گذشت تا اینکه خودم هم وب زدم . خیلی سعی کردم تا دوستانم این قانون رو در وبلاگم رعایت کنند تا اینکه ، عمر اون هم به پایان رسید . خورشید صحن کائنات رو میدرید و روزها یکی پس از دیگری در کنار هم جان میدادند تا اینکه من از شر خفقان درونم ، فطرسی رو برپا کردم که شباهت زیبای به خودم داشت . آدرس آشیانه فطرسم رو به عده معدودی دادم تا بجای عریض کردن وسعتش ، تنها به فکر کشف اعماقش باشم . وحال اون فطرس کوچولوی دیروز (به لطف همسایه های خوبش) تبدیل به ققنوسی شده که بدون نیاز به کمک من ، بال هاش رو باز میکنه و در کمتر از آنی ، صحن و سرای دلم رو درمینوردد . شاید هر کسی جای من بود ، درش رو می بست تا اطرافیان رو بی دلیل چشم انتظار نظاره اما من با وجود بی نظمی فراوانی که در زمان حضورم وجود داره ؛ گستاخانه در باز بودنش پافشاری میکنم تا بهانه ای برای بودن در عرصه مجازی و حتی حقیقی (!) داشته باشم . میدونم که خیلی منتظر میمونی ، اما اگه بدونی که چقدر مشتاق کم کردن این انتظارم .. از چشم انتظاریت لذت میبری (!) چند شب پیش که به زور خودم رو بیدار نگه داشتم و بعد از پاک کردن سه تا سیستم عامل و نصب نصفه و نیمه ایکس پی خودم رو بهتون رسوندم ، انتظار دیدن هر چیزی رو داشتم بجز یک عدد دو رقمی در بخش نظراتم .. شاید بشه گفت که اوج عروجم اون لحظه ای بود که دیدم سه نفر بدون اینکه حتی همدیگه رو دیده باشن ، در کنار من نشستن و دارن با هم حرف میزنن (!) اون شب با وجود اینکه داشتم از خستگی جون میدادم ، از سر شوق اشکی در چشمانم حلقه زد و من رو با خود به خواب عمیقی فرو برد . من برکتی رو فراتر از این برای فطرس متصور نبودم و اینک بر جایگاهی ایستادم که با تمام وجود میتونم از اینکه خادم فطرس هستم ، احساس غرور کنم و به زنده بودنم ببالم . هر چند که اتفاقات اطرافم تنها قدرت تداعی مرگ رو دارند اما در این وانفسا ، عاملی بروز کرده که میتونه به روح خسته ام حیات ببخشه . عاملی که متشکل از سه تفنگدار بی مثال است . تنفنگدارانی که با سلاح قلم ، اعجازی به وسعت آفرینش رو به منحصه ظهور میگذارن . آفرینشی که قلب خموش من رو به فریاد وامیداره و پرده سکوتش رو در هم میشکنه ...  

  

 

   دختر خاله ، مونا و یکی عزیزم .. از اینکه هنوز توفیق رفیق راه حیاتم بوده و روزی رو به چشم خودم میبینم که همشنین نفس های شمام ، به خودم میبالم و عاجزانه از خدا تقاضا دارم که این رحمتش رو از من دریغ نفرماید . 

 

و اما ... حال و هوا

   در حال حاضر خانواده دارن بهم فحش میدن که چرا پای سیستم نشستی و نمیخوابی (طفلکی ها نمیدونم که من اینجا "دل اسیر دارم !") آخه بعد از 36 ساعت برگشتم خونه و یحتمل از فردا تا شنبه ، دوباره در آماده باش 100 بسر خواهیم برد .. با این وجود شور و شوق و هیجانم بهم اجازه خوابیدن نمیده و تا درونم رو با شما تقسیم نمیکردم ، خوابم نمیبرد ! 

 

ریز و درشتی از اهم اخبار

   1 : پس پری روز (به گمانم ، این ترکیب رو در زبان سانس کریت دیده باشم !) از نزدیک شاهد سوختن انباری بودم که بیش از ده دوازده تا تانکر آتش نشانی رو خورد و سر انجام از پا درآمد (!) تا به حال از نزدیک شاهد چنین فاجعه ای نبودم .

   2 : پری روز (من مونده مگه ممکنه که پری ، شب هم بشه !) جنین 6 ماهه ای را به صورت روزنامه پیچ ، درون سطل زباله ای رها کرده بودند (!) چنانچه پدر و مادر دلسوزش را دیدید ، حتما مراتب تشکر کودک شان را به خاطر برداشتن سد دنیا ، به ایشان ابلاغ نمایید .

   3 : تا سه نشه ، بازی نشه ... (ای کاش هیچ وقت بازی نمیشد !) 

  

شاد باشید و شادی آفرین

یا حق

نظرات 25 + ارسال نظر
50 فیلم جدید و گلچین شده در یک دی وی د جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:55 ق.ظ http://www.shopkadeh.com/?cat=74

این مجموعه قابل اجرا در کامپیوتر می باشد .

این مجموعه سانسور شده ، با دوبله فارسی و محصول کشور امریکا می باشد.

تمامی فیلم ها بین سال های 2000 تا 2007 ساخته شده اند.

باپسوند WMV - قابل اجرا در کامپیوتر

برای کسب اطلاعات بیشتر به ادرس http://www.shopkadeh.com/?cat=74 مراجعه کنید.

موفق باشید.

50 فیلم جدید و گلچین شده در یک دی وی د جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:30 ق.ظ http://www.shopkadeh.com/?cat=74

این مجموعه قابل اجرا در کامپیوتر می باشد .

این مجموعه سانسور شده ، با دوبله فارسی و محصول کشور امریکا می باشد.

تمامی فیلم ها بین سال های 2000 تا 2007 ساخته شده اند.

باپسوند WMV - قابل اجرا در کامپیوتر

برای کسب اطلاعات بیشتر به ادرس http://www.shopkadeh.com/?cat=74 مراجعه کنید.

موفق باشید.

دختر خاله جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ب.ظ

سلام بر ستوان خستگی ناپذیره خودمون.....
بترکی...با این مدل حرف زدنت....میخوای اشک مردمو در بیاری ....میدونی که اشک من به این راحتیا در نمیاد....!
تو کی آدم میشی....؟!ببین من اینا رو میزنم...میخواستی خصوصی داشته باشی به من چه.....!!!
خوب و اما بعد:
دلم اصلا واست تنگ نشد..چون باهات حرف میزنم....و کلا بهت افتخار میدم هر از گاهی ...صدای منو بشنوی .....!!!
حالا نگم که کی کجا....
ببین منو قاطی تفنگدارا نکن من فرماندم....گفته باشم....!!!!میدونی که من گل...تو گل..!!!عجب روزی بود اون روز..... اگه همه عین ما برن ختم...دیگه کلا مجالس ختم ور میوفته....!!!
فک کن من هر موقع ...یاد اون روز میوفتم عین دیوانه ها قهقه میزنم....این بابای ما عجب فیلمیه....!!!
خوب .. یک سوالم واست طرح میکنم ...حتما جواب بده....
ارزش من نزد شما از قراری چند تومان میباشد؟پیدا کنید پرتقال فروش را...؟؟؟سعی کن درست جواب بدی....گفته باشم!
در مورد اون اولای پستت که همش هندی بود اصلا نظری ندارم....پاشو جمع کن دادش...
در مورد زبان سانسکریت باس عرض کنم ...باس بره جلو بوق بزنه...ما که دامنه ی کلماتمون خیلی وسیعتر....همین مامان جون یک تنه ۱۰۰ تا دامنه اس ...حالا منو بیخیال!!!!
خوله...پریاااا شبا میان بیرون دیگه...!!!اصلا شنیدی بگن پری صبح ...یا پری ظهر؟!
آخه من مردم از دست این فقر اطلاعاتی تو ....
اون شعر ه بود شهرام میخوند...!
ای قشنگتر از پریا ....تنها تو ....!!!حالا بقیه شو نگم که همه از حفظن...نقل همین ماجرا بوده دیگه!
راستی اتفاقا بازی به همین ۳ تا شدنش باحال میشه....
خوب بهت زیادی اطلاعات دادم ...هضمش واست سنگین میشه ....میوفتی رو دستمون...فعلا برو با همینا خوش باش ...تا من بیام اون جواب سوالمو ببینم بهت نمره بدم ...بعد اگه حال کنم بازم واست نظر بدم...
یا علی ستوان

مونا جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:36 ب.ظ

سلام
بهههه دخترخاله چه عجببببببببببب
خواهر با ما به ازین باش که با خلق جهانی!
دخترخاله حالا خصوصی نداره نگو دیگههههه ...
زشته ما می بینیم!!! اسمش روشه حرف خصوصی!
راستی من اون شعر رو حفظ نیستم بخون ببینم..!!
..................................................
سلام داداش خواب آلو
چه طوری؟
من برخلاف دخترخاله اشکم دم مشکمه! حالا بگذریم!

خب شما نیستی ما با کی حرف بزنیم ما با خودمون حرف می زنیم!!!
بنده خدا برادر یکی خیلی سعی کرد منو به راه راست هدایت کنه ...دستش درد نکنه اجرش با امام حسین!
خب خب می بینم که نه خواب داری نه خوراک

ببینم غذای درست حسابی بهتون میدن ؟

اون خبرا:
یادش میوفتم تنم می لرزه...
واقعا.....
راستی:
مرسی که دلت واسمون تنگ شد


(خیلی دلم میخواد بدونم دخترخاله راجع به من چی فکر میکنه! یه دختر لووووووووس ننرررررررر مامانیییی بعدم حتما میگه اییییشششششش
)
نه؟ جان من چی فکر می کنی ؟؟
(الان میاد میگه من اصلا به تو فکر نمی کنم!! )
خدا فظ

مونا جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ب.ظ


باران، قصیده واری،

- غمناک -

آغاز کرده بود.



می خواند و باز می خواند،

بغض هزار ساله ی درونش را

انگار می گشود

اندوه زاست زاری خاموش!

ناگفتنی است...

این همه غم؟!

ناشنیدنی است!

***

پرسیدم این نوای حزین در عزای کیست؟

گفتند: اگر تو نیز،

از اوج بنگری

خواهی هزار بار از او تلخ تر گریست...

یه دوست! شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:22 ق.ظ

سلام [گل]
دست مریزاد و خداقوت ....
ما در http://7khatha.com هستیم. حتما سر بزنین. امکانات جالبی داره. چت روم صوتی تصویری قوی و انجمن هم داره . هر یوزر میتونه صفحه شخصی (شبیه به 360 ) داشته باشه و کلی امکانات دیگه که ارزش امتحان کردن رو داره دوست من.

[گل] به امید دیدار [گل]

ریرا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ق.ظ

سلام
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست...
احمدی نژاد با یا بی تقلب شد رییس جمهور...۴ سال آینده مشخص می کنه که مردم ما یک مشت کوته فکرتند یا یک مشت سیاست مدار چیز فهم...من به شخصه و از ته دل آرزو می کنم این ۴ سال آتی من اشتباه کرده باشم و ۴ سال طلایی و بدون جنگ و خونریزی باشه...

ریرا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ق.ظ

قسمت اولش نظر لطفته...برادر تفنگ دار کجا بود مارو چه به تفنگ داری تیر و تفنگ از ما گذشته ما از این عابرای پیری هستیم که دستاشونو پشتشون گره می کنند و راه میوفتندتو کوچه خیابونای پر خاطرشونو قدم می زنند و درو دیوارو نگاه می کنند و به یاد جوانی از کف رفته هی آهای طویل و دراز می کشند...به ماند
-خدا صاحب انبار رو بیامرزه یحتمل سکته زده باشه
-خدا اون بچه رو هم بیامرزه..هرچی کاغذ روزنامه اون بود بقای عمر بازماندگانش باشه..اجر مادر پدرشم با خدا.........
-اما در مورد پری و روز و شب..اتفاقا بیشتر پری ها شب شدند توضیحش در این مقال نمی گنجه ۴ تا حرف مردونس که باید خصوصا عرض کنم!!!
-بدت نیاد..اما کاش روکاشتن جاش چغندر هم سبز نشدسه میشه...بازی میشه....تو هم محکومی به بازی..مثل بقیه بازیگرا رو صحنه زندگی(فقط من هنوز موندم که ما بازیگر تاتریم یا عروسکای خیمه شب بازی.......)
خواهر مونا من کی باشم؟من قصد هدایت ندارم چون خودم از همه گمراه ترم خودم نیاز به راه راست دارم....من فقط چیزایی رو که بنا به تجربه دیدم می گم...به قول شاعر
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال...
خدا همه رو به راه راست هدایت کنه..از سر تقصیرات منم بگذره..آمین..........

مونا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 ق.ظ



احمدی نژاد دوباره رئیس جمهور شد :

دختر خاله شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:55 ب.ظ

برادر یکی شناسایی شد....!!!دستا بالا...!
چرا ...کی .. و کجا ...شما ..به این وب نفوذ کردین...!!!
البته ستوان طی یک تماس تلفنی که با هم داشتیم گفت که آیپی شما رو چک کرده و میدونه که از کجا هستین....و البته طی مواردی...که تو نظراتتون داشتین متوجه شدیم که به محله های مشهد هم واردید....البته ....بگم...بگم؟؟؟پرونده ی شما تو وزارت کشور هم هست....حالا ستوان میخواد طی بیانیه ای اونارو بر ملا کنه....!
کلا جرم نفوذ به ملک شخصی بسیار سنگینه...و بر همگان مبرهنه که شما با استفاده از نام جعلی و داشتن مدرک مهندسی برق ...همانند عمو کردان سعی در اغفال ما داشتین......!!!
در هر صورت من با پلیس ۱۱۰ تماس میگیرم و مراتب و بهش گزارش میدم ....
به جمع دوستانه ی ما خوش آمدید....البته ...من اینجا فقط عابر پیاده هستم و دردسر برای کسی درست نمیکنم....!!!

یکی شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:17 ب.ظ

حالا نمیشه بی زحمت ما همون یکی بمونیم؟ای بر پدر پیری و گیجی لعنت....
ای بابا خواهر دختر خاله شما که پته پوته مارو ریختی روآب!!بابا خدا ستار العیوبه..شما از خدا یاد بگیرید ..!!!
اوه اوه ..آی پی من؟کی کجا..چرا؟موضوع داره سیاسی میشی...
نه والا ما سعی در اغفال کسی نداشتیم..ماهم مثل شما..عابریم و پیاده...
مرسی از افشا سازیتون!!!!یکی طلبتون...!!شما که میشناسید...می دونید طلبها رو زود پس میدم....

دختر خاله شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:29 ب.ظ

خواهش میکنم...قابل شما رو نداشت....!!!
البته که شما عابرید در این شکی نیست...اما پیاده نیستید.....و من بر اساس اون پرونده های گذشتتون که تو وزارت کشور هم موجوده دیدم که ....شما بدون مجوز چندتا کار با هم انجام میدین ...و این جرمه....البته میخوام هی نگم....!!!
حالا میخوای بگم؟بگم بگم؟!و این خیلی زشتو بده...نکنید اینکارارو......!!!حالا من اون پرونده رو رو نمیکنم که یک عکسم بالاشه....!!!
بر هر حال شما یک مهره سوخته این...و میخواین یکی باشین ..میخواین دوتا باشین....اصلا میخواین همه باشین...واسه ما دیگه توفیر نمیکنه عمو...!!!
خدا ستار العیوبه....مثل بنده هاش که نیست که طناب باشه برادر من....این طنابهان که آدمو بیچاره میکنن....بگم بگم؟؟؟؟؟!!!
من از خدا خیلی چیزا یاد گرفتم ...شما از خدا چی یاد گرفتین؟که طلبها رو زود پس بدین؟
من که ندیدم آدم خوش حسابی باشین....!!!
پس بهتر نگم...یا میخوای بگم؟!


یکی یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:51 ق.ظ

استغفر الله...بورو آبجی ما بچه کوچه زردی هستیم..کار لوتی جماعت دهن به دهن با زن جماعت نیس..بورو بوگو مردت بیاد...!!
من باب طناب عرض کنم اون قرصاتو حتما به وقتش بخور..بالا پایین می خوری اینجوری میشه...
من از خدا صبر رو یاد گرفتم حالا نه به حد اون..آخه اون خداست..در حد همین آدمیت خودم...من از خدا یاد گرفتم آدمیت رو..با اینکه اون خداست و نه آدم..اما تو کار آدمها از آدمها وارد تره..آخه خودش درستشون کرده..(به هردومعنا..!!!)
شما ندیدی درسته ماواسه دید مردم کار نمی کنیم...میندازیم تو فرات که خدا وسط کویر لوت بندازه تو کاسمون..آره آبجی..اینجوریاس....

دختر خاله یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ق.ظ

سلام ...من با مردای به اصطلاح لوتی کوچه زردی کلا حرف نمیزنم...
برو بگو زنت بیاد.....!

یکی یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:32 ب.ظ

آبجی شما یکی برا ما بستون تا بگیم بیاد خدمتتون کل کل....
زت زیاد.............

دختر خاله یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ب.ظ

بگم ...بگم؟!!!!
برم اون پروندتو از تو وزارت کشور وردارم بیارم لوت بدم؟...همون که یک عکسم بالاشه؟!!!
حالا هی من رومو سفت میگیرم ...میخوام حرف نزنم ....شما نمیذارین.....!!!
آخه برادر من ...مگه فک کردی کسی به گرد ما میرسه؟!اونم تو کل کل ...ما سکوتم میکنیم ...ملت میگن چرا فوش میدی...حالا بگیر برو تا ته.....!!!
یک معلم زیست داشتم سال ۴ دبیرستان... اولین جلسه ای که اومد تو کلاس درس داد...آخر کلاس بهم گفت پاشو بیا بیرون کارت دارم...مام بچه ی خجول پاشدیم رفتیم ببینیم چی میگه!!!
فک میکنی چی گفت؟؟؟!!!
چشاش پر اشک ....گفت چرا به من اینجوری نگاه میکنی...منو میخوای مسخره کنی...؟میخوای اعتماد به نفس منو از بین ببری....!!!
یک زن حدوده ۴۵ این حرف ازش بعید بود...!!!
من فقط نگاهش کردم...که بعد زد زیر گریه....!!!
مونده بودم چی بگم؟من کیم ...اینجا کجاس....!!!
اون چی میگفت!!!و تا آخر سال هم با من خوب نشد.....!حالا به هر حال ما این داستانو گفتیم که بگیم برو با عیالت کار کن...مارو میبینه نزنه زیره گریه...حالا کل کل پیش کشش.....!!!
آره داداش!!!

دختر خاله دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:15 ق.ظ

سلام ستوان ...زنده ای هنوز؟من اس ام اسم فعال نیست....توام که فک کنم لهی از دست این ملت قاطی.....!
دیگه چه میشه کرد از بس خوش شانسی ناقلا....
عدل افتادی تو این ۴ سال....
من مطمئنم که اگه تو سربازیت تمام بشه تمام اغتشاشای ایران هم تمام میشه....!
امشب سر کوچمون زدن یکیو کشتن...۱ ساعت رو زمین موند....خوب میدونی آدم مخالف که دیگه نمیتونه به داد کسی برسه....!مثلا طرف افتاده بوده داشته جون می داده اینام دورش یک حلقه ی دوستانه تشکیل داده بودن شعار میدادن....!بیبن چقدر رمانتیک.....!


یکی دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:33 ق.ظ

بلاگفا بستس...
برادر..نمی دونم احمدی نژادی هستی..یا موسوی...فرقی هم نداره..اما تو پلیسی...مراقب باش دست رو مردم بلند نکنی...مراقب باش...دست مردم بلند شده..خودت رو وارد لجن نکن لطفا..من دیشب تو مردم بودم........

دختر خاله دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ب.ظ

آقای برادر یکی ..این پسر خاله ی ما بلد نیست بلند حرف بزنه ....چه برسه به این که بخواد دست رو کسی بلند کنه....!!!مثلا اگه من بودم ...ممکن بود که همون دیشب تورو تو جمعیت به مقام شهادت نائل کنم....
تو اون جمعیت چی کار میکردی...؟میخواستی مادرتو نگران کنی؟!
حالا غیر از شوخی خیلی دلم میخواد که امین بیاد از این چند روز واسمون آپ کنه ...میخوام از دیدش به این قضیه با خبر بشم....
چون میدونم سرت شلوغه بهت زنگ نمیزنم....
اما خیلی مواظب خودت باش....!اس ام اسم نمتونم بدم...فک کنم تو هم نتونی...!
در هر صورت منتظرم ببینیم اونجا چه خبر بوده....
خودم که منبع خبرم.....حالا بعدا واست میگم...
نمریااااااا....کلی واست نقشه دارم...
یا علی

یکی سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:00 ب.ظ

برای احمدی نژاد که معترضین رو به خس خاشاک تشبیه کرده بود.....
آن خس و خاشاک تویی
پست تر از خاک تویی
شور منم نور منم
عاشق رنجور منم
زور تویی کور تویی
هاله ی بی نور تویی
دلیر بی باک منم
مالک این خاک منم...........

فطرس سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ب.ظ

سلام ...

چه حس خوبی داره ٬ وقتی که آدم تو وبلاگ خودش کامنت میذاره .. البته تجربه اش رو بارها و بارها داشتم اما نیس جدیدا از این نوع توفیقات دست نداده بود ٬ یوخته (!) ندید بدیدیم

امشب برای اولین بار در دو هفته اخیر ، لیاقت پیدا کردیم که قبل از ساعت 8 خونه برسیم !.. در نتیجه این واقعه میمون رو به فال نیک می گیریم و چکیده وار از خود ، کامنتکی می تراوانیم تا چنانچه فردا و فردای دگر هم عمری بود ، مطالبی ارزنده تر را بیرون بفشانیم !

۱- ریرا .. ریرا .. ریرا ..... با اینکه میدونم از من بزرگ تر ٬ عاقل تر و خیلی ترهای دیگه هستی اما جدا بهت پیشنهاد میکنم که دم دست و پل من آفتابی نشی چون ... یعنی باید شانس بیاری که گیرم نیوفتی (!) من اینقذه باهات کار دارم که اگه خبر داشتی ، عمرا پیش سر این دختر خاله تیر به جیگر خورده راه نمی افتادی که اغفالت بشی و به این سرای بی کسی که کسی به در نمیزند ، وارد آیی (!) تازه طرح سوم توسعه برای کشفت داشتیم که ... خدا رو شکر خودت به زبون خوش یافت شدی ؛ هر چند که نگشته ایم ما و ... جالب اینجاست که من هم دقیقا ، اینم آرزوست !..

2- ببین دختر خاله .. سوالت رو میشه از دو بعد بررسی کرد : اون بعد اول رو برای موندن در نم خماریش فراموش میکنیم و میریم سراغ بعد دوم (!) در بعد دوم این سوال جنبه کودکانه پیدا میکنه ، در نتیجه جواب من بهش واضحه .. وقتی از یک طفل طفلکی میپرسی که من رو چندتا دوست داری ، یه نگاه به انگشت هاش میندازه و در حالی که دستش رو بالا میاره ، با غرور میگه : پنج تا (!) قطعا این موضوع در مورد ارزش ها نیز قابل تعمیم هست و نهایتا میشه به راحتی از بعد دوم به بعد اول رسید

3- مونا گفت که چند صباحی رو بدون ما شام میکنه .. امیدوارم که خونه دوستان ، آشنایان ، اقوام ، خویشان و ... خلاصه هر کسی هست که ما نیستیم ؛ بهش خشک و خیس و معتدل شمالی بگذره (!)

یا حق

دختر خاله سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:56 ب.ظ

امین؟؟؟؟!!!!
نیام لهت کنم.....با من بودی (تیر به جیگر خورده)....!!!!
ببین ریرا پدر بزرگته......تو مایه های ایمانه.....!!!باهاش بد حرف نزن...بماند که اون با ما هر جور دلش میخواد میحرفه ...بعد میگه شما کج اندیشی جز یاران همیشه همراهتونه...اما ما مراممون فرای این حرفاس....!!!
کلا یک لحظه نشناختمت...هر چند که تازه گیا خیلیا رو دیگه نمیشناسم....!!!!
دیگه تکرار نشه....گفته باشم....!!!!

یکی چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 ق.ظ

برادر من اگه می دونستم اینهمه طرح برا کشفم داری..عمرا اگه میومدم....آفتاب سایه نشینها شدن خوش نیست...برادر کشفیات رو بذار برای اموری که دری از درهاتو باز کنه...
هو یارت....

یکی چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ق.ظ

خدمت دختر خاله عارضم که به جد بر نظر خودم در ارتباط با شما پافشارم..شما مفسری هستی که جانب بی طرفی رو رعایت نمی کنی...همیشه در ارتباط با نظرها و صحبتای اینجانب گزنده ترین نکات رو پیدا می کنی اما ظرایف هویدای قضیه به چشمتون نمیاد...
علی یارت...

هیچکس یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:17 ق.ظ

سلام
تو هیچ می دونی بردن نام من کفاره داره؟!!!! پس یالله تا به «صد و ده» زنگ نزدم! کپی رایت ما رو رد کن بیاد عمو!
پیروز باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد