فطرس

اعوذ بالله من نفسی

فطرس

اعوذ بالله من نفسی

پاره ای توضیحات

به نام حضرت دوست

   عرض سلام و ادب و احترام

***

آوای باد انگار آوای خشک سالیست

دنیا به این بزرگی یک کوزه سفالیست

باید که عشق ورزید باید که مهربان بود

زیرا که زنده ماندن هر لحظه احتمالیست

***

   پس از شروع ناگهانی فطرس ، نوبت اون فرا رسیده که کمی هم در مورد برنامه 300 سالۀ توسعه اش ، صحبت کنیم (!) برخلاف همگان ، من پیشرفت فطرس رو به هیچ وجه با آغاز به کار قطار شهری مشهد ، مرتبط نمیدونم (!) حتی برنامه های من ، هیچ ارتباطی با اصل خصوصی سازی یا کاهش نرخ تورم نداره (!) چرا که مدیران ما مجبورم برای کن فیکون کردن ایران طی 3 سال ، به صورت فشرده خودشون رو به سر حد جنون و ملت رو به ورای جنون برسونن ؛ در حالی که من با خیال راحت پیش میرم و حدودا 300 سال برای آباد کردن فطرس و همراهیانش ، فرصت خواهم داشت !.. به هر حال ، ما سعی می کنیم که خون نجست خویش رو بیش از این کثیف نکنیم و به جای آیه یأس ، آیات یس را تلاوت نماییم !

   راستش رو بخواین (اگر هم نخواین مشکل خودتونه ، چون من به هر حال راستش رو بهتون میگم !) دلیل احداث این مکان ، باز شدن سرفصل جدیدی در زندگی من بود که با تغییر و تحولات این مدت ، رابطه تنگاتنگ (تو مایه های فیس تو فیس !) داشت .. هدف من ، داشتن دفتر خاطرات آن لاینی است که بتونم وقایع این دوره از زندگیم رو (که شامل روزهای سربازی هم خواهد بود) در اون ثبت کنم و البته بجز داشتن یک یادگاری دیجیتالی (دیجیتالم کجا بود؟!) مثل اون قدیما ، با همراهان همیشگیم یک گپ و گفت دوستانه در مورد مسائل جامعه شناسی (البته در حد سوادمون !) داشته باشم . به طور مثال ، وقتی آدم در بخش گشت 110 نیروی انتظامی خدمت میکنه ، شاهد مسائلی خواهد بود که صحبت در موردشون میتونه نکات بسیار مهمی رو در اختیارمون قرار بده و دیدمون رو برای ادامه زندگی ، وسیع تر کنه .

   پس نقطه قوت این وبلاگ ، بیان مسائل و وقایعی است که در اطراف ما رخ میده و گاها ما به سادگی از کنارشون میگذریم . در این بین زبان نیمه طنز و بحث های پیرامونش ، میتونه چاشنی مناسبی برای نیل به این هدف متعالی باشه .

   نهایتاً امیدوارم که بتونم در حد توانم به این هدف دست پیدا کنم و به طور کلی ، اگه خیرم به کسی نمیرسه لااقل شرم دامن گیر دوستان نباشه .

پ.ن : در پست قبلی ، گیلاس مرجع ماجرای فطرس رو ازم پرسید .. جهت اطلاع ایشون و سایر دوستان عارضم که در جلد 43 و 44 بحارالانوار ، حداقل 5 روایت در این مورد داریم .. در نتیجه از نظر صحت میتونید مطمئن باشید .

***

با تو حکایتی دگر

این دل ما به سر کند

***

شاد باشید و شادی آفرین

یا حق

به نام تو آغاز میکنم ای تجلی احساس

به نام حضرت دوست


   عرض سلام و ادب و احترام 

***
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
*** 

مقدمه :   سرانجام پس از چهار سال هم نشینی با عرصۀ وبلاگ در دنیای مجازی ، سهمم کوچ نشینی از یک نیمکت زمینی بود به صحن و سرای آسمان (!) هر چند که خودمم انتظار این عمل رو نداشتم اما متاسفانه بازی های روزگار برای چرخوندن چرخ زمونه ، از من و شما اجازه نمیگیرن عزیزم ... بهرحال مقتضیات زمان و شرایط فعلیم ، چنین تحولی رو ایجاب می کرد . تحولی که اون رو به فال نیک میگیرم و به نام خدا آغازش میکنم ؛ باشد که گشایشی گردد در امور دنیوی و اخروی فطرس و هم نشینانش . 

و اما بعد ...
   در حال حاضر بهترین کار اینه که پیش از هر سخنی ، ماجرای فطرس رو برای اون دسته از دوستان که ممکنه فراموش کرده باشن ، تعریف کنم تا هم هویت خانه جدیدم مشخص بشه و هم مفهوم تخلص نوینم . پس بشنویم داستان فطرس رو از زبان ذوالجناح ... 

آمدن نام امام حسین از آسمان ها
   شیخ طوسی با سند معتبر از امام رضا روایت کرده است که وقتی امام حسین به دنیا آمد پیامبربه اسماءبنت عمیس فرمودند : ای اسماء فرزندم را بیاور . اسماء میگوید : امام حسین را در پارچه ای سفید پیچیده ونزد پیامبر بردم ، پیامبر او را گرفت و در دامان خودقرار داد ؛ در گوش راست اذان ودر گوش چپ اقامه گفت ، در این هنگام جبرئیل نازل شد وخطاب به پیامبر فرمود : خدای متعال بر تو سلام میرساند و میفرماید : "از آنجا که علی نسبت به توبه منزله ی هارون است برای موسی پس نام این فرزند راشبیربگذار که این نام پسر کوچک هارون بود اما چون زبان تو عربی است او را حسین بگذار." 

فطرس که بود؟
   جبرئیل برای تبریک ولادت امام حسین از جزیره ای عبور میکرد . که در ان جزیره فرشته ای به نام فطرس وجود داشت و از حاملان عرش بود برخورد کرد . فطرس چون در یکی از اوامر الهی تاخیر و سهل انگاری کرده بود در ان جزیره محبوس شده و بالهایش شکسته شده بود وقتی امام حسین به دنیا امد فطرس۷۰۰ سال بود که در ان جزیره محبوس ومشغول به عبادت خدا بود . 

خواهش فطرس از جبرئیل
   فطرس وقتی دیدجبرئیل که همراه ملائک به زمین نزول میکنند از او پرسید که کجا میروید (؟!) او گفت : خداوند به حضرت محمد نعمتی ارزانی داده ومرا فرستاده تا به او تبریک بگویم . فطرس گفت : ای جبرئیل مرا با خود ببر شاید که آن حضرت بر من دعا کند وخدا از گناهان من بگذرد . 

آمدن فطرس خدمت پیامبر
   جبرئیل همراه فطرس خدمت پیامبر رسید پس از عرض سلام و تبریک شرح حال فطرس را برای پیامبر باز گو نمود . پیامبر فرمودند : به او بگو خودش را به این مولود مبارک بمالد و به جایگاه خود باز  گردد . 

باز یافتن سلامتی فطرس
   فطرس خود را به بدن شریف امام حسین مالید در این هنگام بال هایش در آمدند ودر حالی که این کلمات رامیگفت به سوی بالا عروج نمود . او گفت یا رسول الله به زودی این امت تو ، این مولود  را شهید میکنند . واز این جهت که فرزند تو بر من منت نهاد من نیز به جبران ان زیارت و سلام زائرینش را به او میرسانم و هر کس بر او صلوات بفرستد من این صلوات را به او میرسانم . 

فطرس آزادۀ امام حسین
   طبق روایتی دیگر  هنگامی که به سمت آسمان عروج مینمود این سخنان را میگفت : کیست همانند و همتای من که آزاده شده ی حسین ،علی ، فاطمه ومحمد هستم . 

پ.ن : تا به زودی .... 

***
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
*** 

شاد باشید و شادی آفرین
یا حق